شهید ابوذر داوودی که 3سال از ازدواج با دخترخالهاش گذشته بود یک روز از جبهه مقاومت تماس میگیرد و به همسرش وعده دیدار و بازگشت خود در سهشنبه هفته آینده را میدهد. او میآید اما بیجان، پیکر مطهر دیدهبان مشهور جبهههای مقاومت به خاک سپرده میشود ولی دختر سه سالهاش همچنان عاشقانه در آغوش پدر میرود.
دختر است دیگر، و هیچکس نمیتواند درک کند که این کودک در خلوت خود رازهای خود را به که میگوید.